آقای خامنه ای سلام

می دانید چرا آقای خامنه ای خطابتان کردیم؟ می خواهیم برای یک بار هم که شده همان گونه که می خواهید صدایتان کنیم. همان گونه که در نجواهای شبانه مان حضورتان را تا ظهور طلب می کنیم. چه کج میروند آنانیکه می اندیشند نه، که گمان می کنند شما از القاب و پیوندها خرسند می شوید و چه بد می شناسندتان آنانیکه فکر می کنند گوهر وجودیتان بسته به القاب رهبری و آیت الله است.

آقای خامنه ای سلام

می دانید چرا آقای خامنه ای خطابتان کردیم؟ می خواهیم برای یک بار هم که شده همان گونه که می خواهید صدایتان کنیم. همان گونه که در نجواهای شبانه مان حضورتان را تا ظهور طلب می کنیم. چه کج میروند آنانیکه می اندیشند نه، که گمان می کنند شما از القاب و پیوندها خرسند می شوید و چه بد می شناسندتان آنانیکه فکر می کنند گوهر وجودیتان بسته به القاب رهبری و آیت الله است.

اوایل سال 1382 بود. آن روزها هنوز «وبلاگـ» اینطوری همگانی نشده بود؛ به طوری که اکثر بلاگرها ـ که اکثرشان هم سیاسی بودند و از خط و خطوط مختلف ـ همدیگر را می شناختند! از «آن روزها» که دانشکده مهندسی دانشگاه شیراز بودم و وبلاگ «آقای خامنه ای سلام!» را راه انداختم، حدود 11 سال گذشته. از آن موقع خیلی چیزها فرق کرده. توی این 11 سال اتفاقات زیادی هم افتاده که خیلی هایش هم به دلایل مختلف فرصت انعکاس در وبلاگ را پیدا نکردند. اما بالاخره کج دار و مریز، هم من و هم «آقای خامنه ای سلام!» هر طوری بوده همدیگر را طی این سالها تحمل کرده ایم!

اما از سال 85 یک ماجرای کاملا اتفاقی پیش آمد که جریان زندگی ام را به کلی تغییر داد. از آن روز، با تمرکز کاری روی بیانات امام [قانون شماره 1 وبلاگ: هر جا لفظ «امام» به تنهایی به کار برده شد، منظور «امام خامنه ای» است] دریچه جدیدی در برابرم باز شد.

غرق شدن در بیانات و شرکت در تألیف حدود 30 جلد کتاب در موضوعات مختلف در طول این سالها، باعث شد «آقای خامنه ای» امروز در ذهن من، با «آقای خامنه ای» آن روز زمین تا آسمان تفاوت کند.

هرچند این نگاه جدید، به دلایل مختلف ـ و البته کلیشه ای(!) از جمله مشغله زیاد و... ـ فرصت ابراز جدی در وبلاگ را پیدا نکرد، اما این تغییر رویکرد، اصولاً در تفاوت نوع مطالب «این وبلاگ» با «آن وبلاگ(!)» خودش را نشان خواهد داد.

پس «بسم الله»!